این خاطره پایین که از تلگرام کپی کردمش خیلی آزار دهده بود واسم... مخصوصا وقتی که خودم مرد عمل نیستم... اما حتی خودمون هم مرد عمل نیستیم باید به جای چیزهای منفی و مخرب این خاطرات مثبت و آموزنده رو نشر بدیم تا کم کم ما هم بهش عمل کنیم... خدایا کمکمون کن
--------------------------------------
کجایند مردان بی ادعا...
توی اسارت، عراقیها برای تضعیف روحیهی ما فیلمهای زننده پخش میکردند؛
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ!
ﻋﺮﺍﻗﯽﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ؛
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﺑﺮﺍی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ، ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ؛
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ؛
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله، فقط سرش پیدابود؛
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ!
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ...
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ!
ﺧﯿﻠﯽ دنبال این بودیم که ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ...
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ، ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ!
ﻣﯽﮔﻔﺖ:
ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮشهای ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!
ﻣﻮشها ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎیی ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ؛
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ، ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ!!!
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ!
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیا راحت پای کانالهای ماهواره (اینترنت و خیابون و ... همه جا) نشستن و صحنههای زننده رو تماشا میکنن و نمیدونن یه روز همان شهید رو میارن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصهی دوستانِ هماسارتی خود رو داشته و شهادت رو به جون خریده تا خود و دوستانش، مبتلا به دیدن صحنههای زننده نشن...
------------------------------------
درسته بعضیامون ماهواره نداریم و نیاز نمیشه اما همین اینترنت که شدیدا بهش نیار داریم هم از این چیزا پر شده... پس باید خودمون نگاه خودمونو کنترل کنیم
مطلب رو ویرایش می کنم... خیلیا مفهوم این خاطره رو نفهمیدن... بحث روی بد بودن اینترنت نیست... بحث سر کنترل نگاه و دیدن تصاویر زننده است و شهید دادن به خاطر این تصاویر... بحث اینه که ما هم مردونگی رو کمی از اونها یادبگیریم... اول از همه به خودم میگم